English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (807 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> U آب براى من ندارد براى تو که دارد .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To cook a pottage for some one . <proverb> U آش براى کسى پختن .
Every why has a wherefore . <proverb> U براى هر چونى ,چرایى هست.
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> U یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
Such a one is fit for being placed insid a pillar. <proverb> U براى لاى جرز خوب است .
Die for him who will get feverish for you. <proverb> U براى کسى بمیر که برایت تب کند .
For the unlucky man adversity comes from all direc. <proverb> U براى آدم بدبخت از در و دیوار مى بارد.
Death is good luck for the unlucky . <proverb> U براى آدم بدبخت مرگ خوشبختى است .
It is never too late to mend. <proverb> U براى اصلای شدن هیچگاه دیر نیست .
It is never too late to learn . <proverb> U براى کسب علم هیچ موقعى دیر نیست .
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> U آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
Spare when you are young, and spend when you are old. <proverb> U در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
resident U ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
residents U ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
He is not too educated, but has plenty of horse sense . U تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد
sleeping partner U شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partners U شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
resident U داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
residents U داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
IBM U صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای تابعی است و در سمت چپ کلیدهای اصلی قرار دارد و نوشته عددی جداگانه ندارد
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
salachak U فرش محرابی یموتی [این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
he is not of that stamp U را ندارد
there is no style about her U ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
flicker free U ی ندارد
it does not weigh with me U ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
there is no limit to it U اندازه ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
no object U اهمیت ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
he has no manners U اداب ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
no matter U اهمیت ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
it lacks soul U روح ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
crying is useless U گریه سودی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
That's not so! U این حقیقت ندارد!
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
he is at a loose end U کار معینی ندارد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
he means well U قصد بدی ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
null U رشتهای که هیچ حرفی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
there is no p of his going U رفتن وی هیچ امکان ندارد
confession and avoidance U باط ندارد و اثرش به سوداوست
The very idea ! U معنی ندارد ! ( قبیح است )
time out of minds U زمانی که کسی یاد ندارد
His remarks are unfounded. U حرفهایش پایه واساسی ندارد
there is no precedent for this U این چیز سابقه ندارد
there is no occasion for fear U ترس هیچ مورد ندارد
His greed knows no limits. U حرص وطمع اش اندازه ندارد
It isn't anything like her. U او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
His knowledge has no limits. U دانش اوحد واندازه ای ندارد
they are of no historical U هیچ اهمیت تاریخی ندارد
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
My French is not up to much. U فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
e. wear U پارچه ایی که مرگ ندارد
netblock U ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
it does not matter U عیب ندارد چیزی نیست
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
you are welcome U کاری نکردم اهمیت ندارد
It doesnt matter. it is nothing. U چیزی نیست ( عیب ندارد )
it is immaterial U ناچیز است اهمیت ندارد
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
he has no friends U او هیچ دوست و اشنایی ندارد
it boots not to complain U گله گذاری سودی ندارد
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> U یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
It is in the bag . It is a dead cert. U ردخورد ندارد (حتمی است )
He hasnt a mind of his own. U ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
from immemorial times U اززمانی که کسی بیاد ندارد
it is not worth my while U نمیارزد برای من ارزش ندارد
it is of no use talking U سخن گفتن سودی ندارد
The full man does not understand a hungry one . <proverb> U سیر از گرسنه خبر ندارد .
There is nothing wrong with it. U این هیچ ایرادی ندارد.
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
he does nothing but talk U کاری جزحرف زدن ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
... if you don't mind my asking U ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
It is a case of tit for tat . U چیزی که عوض داد گله ندارد
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
Your proposal has little practical value . U پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
blind letter U نامهای که نام ونشان روشن ندارد
He is only half a man . U مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
it is not true that he is dead U اینکه میگویند مرده است حق ندارد
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
The poor fellow ( guy ) is restless. U بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
they call him mister U یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
It doesnt make any difference to me . U برای من فرقی نمی کند (ندارد)
Your passport is no longer valid. گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
There is no harm in trying. U امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
There is no disagreement among us. U اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
irreligionist U کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
sole tenant U مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
singleton U ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
There is no such number. U همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> U صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
There's no reason for concern. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
He hasn't had much of an appetite lately. U به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
This is treason, pure and simple. U خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
he has no enterprise U دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
He is in a bad way (poor circumstances). U وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
monogamist U مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
There are no vacancies at the hotel. U هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
linear U برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
The dilemma has no simple answers. U این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
the interest of it is gone U دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There is nothing to worry about. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
no address operation U دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
no branch U شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . U همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
He has not a penny to bless himself with . <proverb> U یتى یک پنى ندارد که خرج خود کند.
bohemian U که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
bohemians U که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
It is no use crying over spilt milk . <proverb> U بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
There is no reason to do something U دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
it is of no use to us U بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
indeterminate vowel U حرف مصوتی که صدای معین یا اشکاری ندارد
The bus stop is no distance at all . U ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
there is nothing in it U چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1براى خودت ارزش قائل باش
1incentive
1چیزی که عوض داره گله نداره
1popsicle
1time is prceious it has great
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com